جدول جو
جدول جو

معنی چنگال خوش - جستجوی لغت در جدول جو

چنگال خوش
چنگالی، خوراکی که از روغن داغ کرده و آب و شکر یا شیره با نان تریت کرده درست کنند
چنگال خوست، چنگال خست، انگشتو، بشتره، بشتزه، بشنزه، بشنژه
تصویری از چنگال خوش
تصویر چنگال خوش
فرهنگ فارسی عمید
چنگال خوش(چَ خوَ / خُ)
چنگال خوست باشد. چنگال و هر چیز که درهم مالند. (برهان) (آنندراج) (انجمن آرا). نوعی از طعام که چنگال نیز گویند. (ناظم الاطباء). هر چیز درهم مالیده نیک آمیخته. (ناظم الاطباء). رجوع به چنگال خوست شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از چنگال خوست
تصویر چنگال خوست
چنگالی، خوراکی که از روغن داغ کرده و آب و شکر یا شیره با نان تریت کرده درست کنند
چنگال خست، چنگال خوش، انگشتو، بشتره، بشتزه، بشنزه، بشنژه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چنگال خست
تصویر چنگال خست
چنگالی، خوراکی که از روغن داغ کرده و آب و شکر یا شیره با نان تریت کرده درست کنند
چنگال خوست، چنگال خوش، انگشتو، بشتره، بشتزه، بشنزه، بشنژه
فرهنگ فارسی عمید
(چَ)
بمعنی چنگال است. (جهانگیری). بمعنی چنکال است که نان گرم و روغن و شیرینی درهم مالیده شده باشد. (برهان). همان خوراک معروف به چنگال. (شرفنامۀ منیری) ، هر چیزی را گویند که در هم مالیده باشند. (برهان). چیزی مالیده. (شرفنامۀ منیری). هر چیزی که بچنگال مالیده باشند. و چنگالی و چنگال ساز را گویند. (آنندراج) (انجمن آرا). و هر چیزدرهم مالیدۀ نیک آمیخته. (ناظم الاطباء). دلیک. دلیکه. (یادداشت مؤلف). از چنگال + خوست (کوفته، مالیده). مانند آبخوست. پای خوست. (حواشی برهان چ معین)
لغت نامه دهخدا